علم الله

بایگانی

عشق سوزان

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ب.ظ

مرد سیاه چهره اى به حضور على علیه السلام رسید عرض کرد:
یا امیرالمؤ منین من دزدى کرده ام مرا پاک کن ! حدى بر من جارى ساز!
پس از آن که سه بار اقرار به دزدى کرد، امام علیه السلام چهار انگشت دست راست او را قطع نمود. از محضر على علیه السلام بیرون آمد و به سوى خانه خود رهسپار گردید با این که ضربه سختى خورده بود در بین راه با شور شوق خاص فریاد مى زد:
دستم را امیرالمؤ منین ، پیشواى پرهیزگاران و سفیدرویان ، آن که رهبر دین و آقاى جانشینان است ، قطع کرد.
مردم از هر طرف اطرافش را گرفته بودند، او همچنان در مدح على سخن مى گفت .
امام حسن و امام حسین از گفتار مرد با خبر شدند آمدند او را مورد محبت قرار دادند، سپس محضر پدر گرامیشان رسیدند و عرض کردند:
پدر جان ! ما در بین راه مرد سیاه چهره اى که دستش را بریده بودى ، دیدیم تو را مدح مى کرد.
امام علیه السلام دستور داد او را به حضورش آوردند. حضرت به وى عنایت نمود و فرمود:
من دست تو را قطع کردم ، تو مرا مدح و تعریف مى کنى ؟
عرض کرد:
یا امیرالمؤ منین ! عشق با گوشت و پوست و استخوانم آمیخته است ، اگر پیکرم را قطعه قطعه کنند، عشق و محبت شما از دلم یک لحظه بیرون نمى رود. شما با اجراى حکم الهى پاکم نمودى .
امام علیه السلام درباره او دعا کرد، آنگاه انگشتان بریده اش را بجایشان گذاشت ، انگشتان پیوند خورد و مانند اول سالم شد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی